سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی با عشق

همچو پروانه ، پیله را بشکاف!

همچو پروانه ، پیله را بشکاف!
پروانه

 

پیله‌ای از درخت بر زمین افتاد. روزنه‌ای در این پیله پیدا بود؛ روزنه‌ای که به پنجره‌ای می‌مانست. موجودی به نام «کرم کوچک ابریشم»، که تمام عمر، قفس بافته بود، اینک به فکر پریدن بود. کرم کوچک ابریشم، که اینک با اعتماد به بال‌های خویش، بی‌ترس و تردید، پیله را می‌کاوید، چشم خود را به خورشید دوخت و لبخندی زد. نور، نخستین چیزی بود که او می‌دید. پنجره‌ی پیله گشوده شد و چیزی به نام «پروانه» از آن بیرون خزید.

 

 پروانه، که تازه به دنیای قشنگ ما پا گذاشته بود، خزیدن را می‌دانست، اما پریدن را نه. خورشید، گرم و روشن و مهربان، نفس خود را بر بال‌های پروانه دمید. بال‌ها، آهسته از هم باز شدند. رنگین‌کمانی نهفته بود در آن بال‌ها. بال‌ها باز شدند و پروانه بوسه‌ای نشاند بر گونه‌ی خورشید. آن‌گاه، پروانه پرید. نسیم نوازشگر، بازی می‌کرد با بال‌های پروانه. آه، موسیقیِ باد و رقص برگ‌ها در باد، چه دلنشین بود برای پروانه. زندگی در نگاه پروانه‌ای که می‌پرید، دلنشین و زیبا بود. پروانه به یاد آورد که در پیله از این‌همه زیبایی خبری نبود و خوشحال شد که از پیله بیرون آمده است.

 

پروانه، بیش از هر چیز، خشنود بود که دشواری‌های پیله را تحمل کرده تا امکانات لازم را برای پریدن فراهم کند. پروانه شاد بود از این‌که تسلیم یأس و ناامیدی نشده بود. اینک، از آن دلتنگی و تنگنا خبری نبود. اینک از پیله اثری نبود. پروانه بود و یک رنگین‌کمان. پروانه بود و یک آسمان پریدن. پروانه بود و روز و خورشید. پروانه بود و شب و ماه و یک آسمان ستاره.

 

دشواری‌های زندگی، اگر ما را نابود و ناامید نکنند، بی‌تردید، گام‌های ما را برای پیمودن راه بلند زندگی استوارتر می‌سازند. دشواری‌های زندگی، تجربه‌اند، تجربه‌ای که ما را به کار می‌آید. تجربه‌ها درس‌هایی هستند که ما آن‌ها را با همه‌ی وجود خویش فرا می‌گیریم. دشواری‌های زندگی، مانع نیستند. مانع، نگاه غلط ما به زندگی و دشواری‌های آن است. «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.»

 

هر گامی که امیدوارانه برمی‌داریم، بستر تولد دوباره‌ی ما می‌شود. ما با تولدهای نو به نوی خویش، مدام دنیا را از نو می‌بینیم، مدام دنیا را، در نگاه خویش، از نو می‌آفرینیم. پس نترسیم از دشواری‌ها، به استقبال زندگی برویم، که آمیزه‌ای‌ست از فراز‌ها و نشیب‌ها، غم‌ها و شادی‌ها، اشک‌ها و لبخند‌ها، حوادث تلخ و شیرین، بیماری و سلامت، مرگ و تولد.

 

از روی موانع بپریم و بدین‌سان، جهش‌های بلندتر را تجربه کنیم. موانع، زمینه‌ساز تجربه‌ی جهش‌های بلندند. ما به موانع محتاجیم. مسأله‌ها، ذهن ما را به چالش می‌کشند و به ما قدرت حلّ مسأله‌ها را می‌بخشند. ما به مسأله‌ها محتاجیم. وقتی دستِ نیازی به سوی ما دراز می‌شود، ما سخاوت را تجربه می‌کنیم. دیگری، فرصتی‌ست برای ما که عشق تجربه کنیم و نجوا و گفت‌وگو را. ما به دیگران محتاجیم. به جای آن‌که بگریزیم از دشواری‌ها، موانع، مسأله‌ها، نیازها و دیگران، بهتر است به استقبال آن‌ها برویم. در زندگی شاید به همه‌ی خواسته‌های خود نرسیم، اما بی‌تردید، به همه‌ی آنچه که نیاز داریم خواهیم رسید. خدا هست، پس جای نگرانی نیست. ما هم، همچون آن کرم کوچک ابریشم، باید پنجره‌ی پیله‌ی ترس و تنهایی‌مان را باز کنیم به روی زندگی، بیرون بیاییم و پرواز کنیم. 

 

منبع: موفقیت وشادکامی


چرا مینویسم!

میخوام بگم چی شده که تصمیم گرفتم این وبلاگ رو بنویسم یک بار دیگه میخوام بگم پرستو و متین چطور تو ذهن من شکل گرفت! و چرا!

اصل این فکر از نوجوانی در من شکل گرفت با یک سوال که...

دبیرستان بودم مدرسه ی بنامی درس میخوندم  با دانش آموزانی زرنگ باهوش و سطح فرهنگی متفاوت

همونجا بود که تفاوت بین رفتارها سطح درک ها و فرهنگ خانواده ها برام روشن و واضح شد .خیلی چیزها رو میدیدم خیلی تفاوت ها رو میفهمیدم .فهمیدم چرا بعضی ها خیلی راحت به موفقیت میرسن انگار این راه رو قبلا رفتن و چرا بعضی ها با تلاش بیشتر به همون نتایج نایل میشن !فهمیدم چرا یکی به دخترش میگه آخرش میری خونه شوهر درس چیه میخونی؟دیگری میگه درس بخون تو از نخبگان خانوادهی مایی!!دوست یکی میگه تیپ بزن شوهر گیرت بیاد(بابت صریح گفتنم عذر میخوام) دوست دیگری میگه:با هم میریم دانشگاه  حالا واسه ازدواج تصمیم نگیر بسپر به خدا وقت هست تا کسی که میخوای و پیدا کنی درستو بخون!نمیتونم بگم و نمیگم تمام علل این مسائل در نظام خانواده و شکل فرهنگ اونها بود اما انکار نمیشه کرد که  بخش اعظم این عوامل موفقیت  و مسیر تفکر ما در مرحله به مرحله ی زندگی از خانواده وافراد دور و اطراف ماست که شکل میگیره فرق من با فرزند استاد دانشگاه در چی بود ؟فرق شما و کسی که در محیط مرفه مادی بار اومده بود در چی بود؟فرق دختری که از خونه فرار میکنن با نابغه ی ریاضی شریف در چییه؟فرق نوجوانی که به جرم دزدی هایی هر چند زیرکانه یا اسیر اعتیاد با نفر اول کنکور در چی بود؟من میگم در این بود که من ،شما ،دیگری و دیگری ها در محیطهای دیگه ای بار اومده بودن و هر کدوم به تناسب ابزار هایی در اختیار داشتند و مهارتهایی برای زندگی کردن !شاید اگر محیط ها مناسب بود آمار بذهکاری امروز به کمتر از 1 درصد میرسید نه؟طلاق ها کمتر بود  زندانها خالیتر بود و خانواده ها با آرامش بیشتری زندگی میکردن

ان چرای بزرگ شد سوال بزرگ دوران نوجوانی من شاید به دلیل حرف همیشگی مادرم 

دانشگاه اصلی جامعه ست !!!دقیق نگاه کن !همین جا دستشو میبوسم و ازش تشکر میکنم !

نمیدونم چند نفر ما دقت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بعضی فامیل ها تو یه چرخه افتادن غلط یا درست !

یه فامیل میپذیره که فقیره و  علاوه بر مادر و پدر، خاله به خواهر زاده توصیه میکنه که تو هم توقع بیشتر نداشته باش ودر یه خانواده دیگه  که همه تحصیل کرده اند از نفر ات جوانتر فامیل هم همین انتظار رو دارند و شاید همین انتظار هاست که باور افراد فامیل رو می سازه تا مسیر بقیه رو ادامه بدن و اون فامیل میشه فامیلی که همه از نخبگان محسوب میشن من چنین خانواده هایی رو به چشم دیدم اگر غیر این بود شاید باورم نمیشد! !باز کردن بحث برای خودم هم ساده نیست چون نمیخوام متن طولانی بشه اما گمانم تا حالا 10 درصد منظورم رو رسوندم  و همین کافیه حالا نتیجه:

نتیجه اینکه  اگر قراره ازدواج کنیم که هست و امری طبیعی برای هر انسانه  و حلال !

خانم محترم، آقای گرامی ما تنها برای خودمون نیست که تصمیم میگیریم  من و شما داریم  تصمیمی میگیریم  برای یک نسل! نسل بعد از شما !چطور به خودمون حق میدیم فرزندمون رو از دیدن محبت درست به همسرمون محروم کنیم؟اون از کجا باید معنی حس مهر همسر به همسر رو بفهمه؟حقش نیست یاد بگیره فردا به همسرش بگه: برام مهمی! دلتنگتم !دوست دارم !؟حقش نیست یادبگیره قدر از خودگذشتگی های همسرش رو بدونه؟ و بفهمه که از عشقه که اون از خواسته هاش میگذره نه وظیفش  !!!و به خاطر محبتشه نه اجبارش! !محبت ورزیدن و محبت دیدن حق هر انسان و مایه ی خلق اون از ازله و نیازیه طبیعی نه؟غیر از همسر شما چه کسی قادره اون محبتی که سالها تشنش بودین نثارتو ن کنه؟ اگر غیر از همسرتون کسی هست انگیزه ی نهایی پشت رفتارهاش و ابراز محبت هاش چیه؟اما و اگر های این مسئله زیاده اما میسپارم به وجدان خودتون!

حالا  به این هم فکر کنیدکه فرزند شما از کجا باید عشق همسر به همسر رو ببینه؟از ماهواره؟اینترنت؟بلوتوث موبایل؟آدمهای سر کوچه؟کجا؟شایدم دوست دخترش؟یا دوست پسرش ؟آیا این چیزیه که شما میخواین به نسل آیندتون یاد بدین ؟این چیزی نیست که باید تو خانواده درکش کنه؟یاد بگیره؟این حق فرزند شما نیست؟حق خودتون چی نبوده؟اگر شما به حقتون نرسیدین فرزند خودتون رو هم محکوم میکنین به طی این مسیر مثل مادر یا پدر خودش؟این حق فرزندیه که شما مسئول بدنیا آوردن اونید؟آمادگی روحی برای مادر و پدر شدن مال زمان بارداری زن نیست صرفا! نه! از قبل ازدواج باید فکر کرد و من به این رسیدم که اگر میخوام مادر خوبی برای فرزندم باشم قبل از اون حتما باید همسر خوبی برای شوهرم باشم و باید این رو یاد بگیرم   و باییییید این رو به خودم یاد بدم و ازش بخوام یاد بگیره !

اگر در مورد یادگرفتن این مسائل شک دارید یک روز، 1 ساعت برید در دادگاه خانواده ببینید چه عشق هایی به طلاق رسیدن! عشق اکسیره اما اگر به موقع نوشیده شد و به اندازه حیات آوره و در غیر این صورت مرگ رو هدیه زندگی شما میکنه!من فضای دادگاه خانواده رو به چشم دیدم اونجا دنیایی از عجایبه ولی تلخ خیلی تلخ!من نمیخوام هیچ کس برای طلاق به اونجا بره نمیخوام دیگه کسی تو دادگاه باشه نمیخوام گریه ی بچه ای شنیده شه نمیخوام دشنام همسری به همسرش نگاه نا محرمان رو جلب کنه نه این انصاف نیست برای هیچ آدمی که اینطور زندگی کنه نباید به اینجا رسید (این هم انگیزه ی نوشتن مطالب وبلاگ اشک مهتاب پرستو متین)

باید پذیرفت که هر کدوم از ما میتونیم یک چرخه ی جدید رو در فامیل ایجاد کنیم که به جای غم و نامهربانی و شکست ،ابزار های موفقیت شادی سلامتی و ثروت رو به نسل بعدمون آموزش بدیم چون این ما هستیم که قراره اونها رو به دنیا دعوت کنیم ، تربیت کنیم، آموزش بدیم و تحویل جامعه ای بدیم که خطراتش روز به روز شدیدتر و غیر قابل پیش بینی تر میشه یه کم فکر کنید 10 دقیقه به خاطر یک نسل بعد از شما!!!

از تمام افرادی که تمایل به حرکت در این مسیر دارند درخواست دارم با فرستادن نقد و مطالب جدید به زبان فارسی و انگلیسی یاریگر من باشند!

ممنون همه تون

 

پرستو متین

امانت دار های خدا

 

aramesh

شروع

    نظر

تصمیمات جدید برای فصل نامه :بخشی از مطالب وبلاگ رو برگزیده میکنم و براتون با فایل ورد خواهم گذاشت روز 29 اسفند شاید هم زودتر قادر به دانلود آن میشویم ان شالله

مطالب جدید رو هم از امروز در وبلاگ قرار میدم

پس:مطالب جدید در وبلاگ مطالب قدیم در فصل نامه

به امید خدا

با تشکر پرستو متین

 


سلام

    نظر

دیگه وقتش رسیده بگم برگشتم!!!! مشغول باز بینی مطالب و چینششون از نو هستم .فصل نامه هم به روی چشم 29 اسفند قرار میدم تو وبلاگ به امید خدا!!

متین

شلام!!!!!