سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی با عشق

چه چیز سبب موفقیت زندگی مشترک می شود؟

    نظر

 

چه چیز سبب موفقیت زندگی مشترک می شود؟

تحقیقات به روشنی اثبات کرده اند که در جریان یک بحث خانوادگی دو راه حل در پیشروی زوجین قرار دارد: یا می توانند به طور کلی دیوانه شوند و از شدت عصبانیت به در و دیوار بد و بیراه بگویند و یا اینکه تصمیم بگیرند به طور کلی از وارد شدن به بحث و مشاجره خودداری کنند؛ اما آمار و ارقام گویای این مطلب هستند که از هر 6 نفر، 5 نفر ترجیح می دهند که وارد مشاجره شوند و تنها 1 نفر از دعوا کردن صرفنظر می کند.

اگر از آینده ارتباط خود نگران هستید و نمی دانید که آینده ارتباط مشترکتان به کجا ختم می شود، اصلاً نگران نباشید (!) چون تنها نیستید. بر طبق گزارش های موسسه ملی آمار می توان گفت که در حدود نیمی از ازدواج های اول نهایتاً به طلاق ختم می شود، و جالب است بدانید که 60 % از ازدواج های دوم نیز به طلاق ختم می شود. و نکته ای که شاید کمتر کسی به آن توجه می کند این است که چرا هیچ کس دلیل سست شدن بنیان های خانوادگی را نمی داند؟

در جستجوی حقیقت پیرامون این مطلب که چه چیز سبب از بین رفتن زندگی زناشویی می شود و چه چیز توانایی آنرا دارد که پایه های ازدواج را محکم کند، به این نتیجه دست پیدا کرده ام که همه چیز به نحوه برقراری ارتباط کلامی بستگی دارد. اغلب روند گفتگوها حتی در حضور مشاورها نیز درست پیش نمی رود. اگر با دید مثبت به خیلی از مواردی که سبب ایجاد مشکل می شوند، نگاه کنیم دور از انتظار نیست که خودشان می توانند به عنوان نوعی منبع وحدت بیشتر به شمار روند و پیوندهای عاطفی میان زوجین را بیش از پیش تقویت نمایند. حتی دعوا کردن، جر و بحث و گله و شکایت کردن جزء موارد طبیعی ارتباطی هستند و نشان از سلامت یک ارتباط دارند.

درسی که من از 20 سال کارم در زمینه ازدواج و روابط زناشویی و مطالعه و تحقیق دقیقی که بر روی زندگی بیش از 2000 زوج انجام دادم بدست اوردم این است که زوج هایی می توانند در زندگی خود به موفقیت دست پیدا کنند که مشکلاتی را که از نظر دیگران غیر قال حل است، با گفتگوی مناسب و همدلی حل نمایند. تعداد بسیار زیادی از افراد هستند که تصور می کنند اگر دعوا نکنند ثبات و سلامت ارتباط خود را تضمین کرده اند و اکثراً تلاش می کنند که پرچم "ما اصلاً دعوا نمی کنیم" را بر فراز خانه خود افراشته نگه دارند. عقیده من این است که موفقیت حقیقی زمانی حاصل می شود که دو نفر بتوانند تفاوت های ذاتی یکدیگر را متوجه شده، آنها را بشناسند، و بپذیرند. تنها در این صورت است که دو نفر می توانند عشق واقعی خود را نثار یکدیگر کرده و از ثمرات واقعی ازدواج بهره بگیرند.

موفقیت و یا عدم موفقیت هر ازدواجی را می توان از ابعاد مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار داد اما به نظر من این شدت مشاجرات خانوادگی و توانایی برقراری تعامل کلامی است که می تواند زندگی دل انگیزی را به زن و شوهر هدیه دهد. در تحقیقات شخصی من برای تشخیص موفقیت زندگی های مشترک زوج ها را بر اساس فراوانی تعداد دفعات مشاجرات خانوادگی، سیمای ظاهری زوجین در حین جر و بحث، و واکنش های فیزیکی (نظیر بالا رفتن ضربان قلب، و میزان تعرق) در گروههای مختلف طبقه بندی نمودم. تیم آزمایشگاهی ما همه این موارد را زمانیکه بحث میان زن و شوهر بالا می گرفت تجزیه و تحلیل می کردند. در این میان کلماتی که از زبانشان خارج می شد و لحن ادا کردن این کلمات نیز مورد ارزیابی قرار گرفت.

اما خانم ها و آقایون همواره باید به این مطلب توجه داشته باشند که تنها دانستن این مطلب که چگونه می توانند به درستی با یکدیگر مشاجره کنند زندگی موفقی را به آنها مژده نمی دهد و برای رسیدن به موفقیت نهایی در زندگی مشترک خود باید چیزهای زیاد بسیاری را نیز آموزش ببینند. شما هیچ دو زوجی را پیدا نمی کنید که مشکلاتشان را با اتکا به یک شیوه ی همسان حل کنند و همچنین تعریف زوجها از مقوله ی "حل کردن مشکل" نیز به طور کلی از یک خانواده به خانواده دیگر کاملاً متفاوت است. با تحقیقات فراوان به این نکته دست پیدا کردم که خانواده های سالم عموماً از سه تکنیک زیر برای حل مشکلاتشان بهره می گیرند:

بررسی و تائید: اغلب با اتکا به این روش زوجین با یکدیگر مصالحه و سازش می کنند، و مشکلاتشان را برای رسیدن به توافق دو جانبه حل می کنند.

دگرگونی متغیر: دو طرف جوش می آورند و یک بحث داغ راه می افتد و نهایتاً هر کس بحث را به سوی دلخواه سوق می دهد.

اجتناب و فرار از مشاجره: زوجین با هم توافق می کنند که کاملاً طبیعی است که در موردی خاص با هم موافق نباشند و سعی می کنند تفاوت ها را همانگونه که هستند بپذیرند و به زندگی ادامه دهند.

پیش از این مشاوران خانوادگی تصور می کردند که تکنیک فرار و یا اجتناب از مشاجره خطرناک بوده و می توانند منجر به نابودی ازدواج شوند اما طی تحقیقاتی که من انجام دادم به این نتیجه رسیدم که هر سه شیوه کاملاً به یک اندازه مفید هستند و هر زوجی بسته به شرایط شخصیتی زن و مرد می تواند در شرایط مختلف آنها را به کار گیرد.

شیوه های یک ازدواج "سالم"

یکی از اولین نکاتی که در ازدواج باید آنرا رعایت کنیم "ادب" است. زمانی که شادی و خنده از میان می رود و جای خود را به خشم و نفرت می دهد، چیزی جز درد و انتقاد در انتظار زوج ها نیست. در این حالت دیگر هیچ شانسی برای برگرداندن ارتباط کلامی به حالت عادی وجود ندارد و الگوهای رفتاری درست در فضای خصمانه و سرشار از افکار منفی به طور کلی از میان می روند؛ اما هنوز یک مطلب جالب وجود دارد: خانواده هایی هستند که دعواهای آنها به سهمگینی طوفان است اما هنوز هم زندگی های شاد و قانع کننده ای را دنبال می کنند.

سه زوجی را که در زیر به شما معرفی می کنیم هر یک سه شیوه مختلف ارتباطی را برای خود برگزیده اند و هر سه از زندگی خود خشنود و راضی هستند.

بردیا و حنانه 30 ساله هستند و هر دو از خانواده ها ی می آیند که در آنها والدینشان تمایلی به  برقراری ارتباط کلامی نداشته اند. به همین دلیل این دو تصمیم می گیرند که اصل اول ازدواج خود را بر روی برقراری ارتباط کلامی مفید پایه گذاری نمایند و در این کار هم موفق شده اند. هر چند گاه و بی گاه با هم مشاجره دارند اما پیش از اینکه به مرحله عصبانیت برسند، ابتدا در مورد تفاوت های موجود خود با هم صحبت می کنند و کنفرانس هایی را ترتیب می دهند که در آن هر کدام آزادانه نقطه نظرات خود را برای دیگری توضیح می دهد و اصولاً در آخر کار با هم بر سر مسائل به توافق رسیده و کارشان به مصالحه و سازش ختم می شود.

مجید 40 ساله و آنیتا 25 ساله دومین زوج ما هستند. آنها خودشان هم قبول دارند که بیش از هر زوج دیگری با هم مشاجره و دعوا می کنند. آنها اصولاً در حین مشاجره حرف یکدیگر را قطع می کنند و فقط از نظرات خود دفاع می کنند و هیچ توجهی به اینکه نظر طرف مقابل چیست و در حال توضیح چه مطلبی است ندارند. به هر حال با این اوضاع و احوال قادرند که در نهایت به نوعی سازش دست پیدا کنند و به نحوی با هم کنار بیایند. هر چند گاهی تنش زیادی به ارتباط آنها وارد می شود، اما به نظر می رسد که پس از اتمام دعوا خیلی سریع همه چیز را فراموش می کنند و به روال عادی زندگی باز می گردند.

جهان 29 ساله و ملیکا 27 ساله اظهار می کنند که تقریباً نظرشان در مورد بیشتر مسائل یکی است، و از آغاز کار هم همین تشابه بود که آنها را به هم جذب کرد. هر چند می توانند ساعت های متمادی از یکدیگر دور باشند، اما زمانی را که در کنار هم سپری می کنند بسیار لذت بخش است و کمتر اتفاق می افتد که بر سر موضوعی با هم اختلاف سلیقه داشته باشند؛ اما زمانی هم که بر سر مسئله ای با هم دچار مشکل می شوند، تصمیم می گیرند که هر یک جداگانه به پیاده روی برود و یا دوش بگیرند زیرا آب خود باعث تمدد اعصاب می شود و این دو نفر فکر می کنند که این شیوه خیلی بهتر از جر و بحث کردن است.

جای تعجب نیست که بردیا و حنانه هنوز هم به مدت 5 سال است که با هم زندگی می کنند و تا کنون هیچ گونه مشکلی نداشته اند و همینطور مجید و آنیتا و جهان و ملیکا. با این وجود زندگی های زناشویی مثل بردیا و حنانه برای مدت زمان زیادی به عنوان تنها الگوی یک ازدواج موفق و ایده آل شناخته می شد. این دو نفر حتی زمانیکه در مورد مسائل حساس صحبت می کنند باز هم این توانایی را دارند که احساسات خود را به طور کامل کنترل کرده، آرامش خود را حفظ کنند، و تا زمانیکه به درستی متوجه عقاید و احساسات طرف مقابل نشده اند از جای خود تکان نمی خورند.

به همین خاطر هم هست که من این قبیل زوج ها را در گروه "برسی و تائید" جای می دهم. حتی در داغترین نقطه ی بحث هم باز این اجازه را به همسر خود می دهند که حرف های دلش را بزند و به او این اعتبار را می دهند و حرف های او را با ارزش می پندارند حتی اگر نظر شخصی شان چیز دیگری باشد و اصلاً با او موافق نباشند. با بکارگیری این شیوه به مرور زمان نوعی احترام دو جانبه در ارتباط حکمفرما می شود و به مرور زمان از تعداد دفعات بحث و مشاجره ای که ممکن است زوجین با آن روبرو شوند کاسته می شود.

مجید و آنیتا موضع کاملاً متفاوتی نسبت به بردیا و حنانه دارند، اما باز هم پیوند های عاطفی آنها به قوت خودش باقی مانده. حال چطور افرادی که نحوه صحیح جر و بحث را نمی دانند باز هم می توانند زندگی خوب و خوشی را دنبال کنند؟ البته حقیقت اینجاست که همه زوج هایی که تا این حد با هم دعوا و جر و بحث می کنند، اینقدر خوشحال نیستند و زندگی پایداری را دنبال نمی کنند. به همین دلیل هم هست که ما آنها  را "دگرگونی متغیر" نام نهاده ایم، چرا که در یک لحظه تا آخرین حد با هم دعوا می کنند، اما لحظه ای بعد هیچ چیز به دل نمی گیرند و دعوا را به دست فراموشی می سپارند و چون از حس بخشش بالایی برخوردار هستند به آسانی می توانند در کنار هم به آرامش برسند.

افرادی که در این گروه جای می گیرند احساس می کنند که حق آنها در زندگی به اندازه همسرشان است. به تمام انسان ها به یک چشم نگاه می کنند، حقوق همه افراد را مساوی می دانند، و افراد مستقلی هستند و انگیزه ی آنها برای ازدواج نمایان ساختم خصوصیت ها منحصر بفردشان می باشد. در حقیقت در بیان احساسات خود به یکدیگر خیلی راحت هستند، هیچ تعللی در ابراز احساسات خود نشان نمی دهند، و افراد رک و روراستی هستند.

این قبیل ازدواج ها خیلی شور و هیجان بالایی دارند و افراد نسبت به هم احساسات زیادی دارند. و اما کسانیکه از شیوه "اجتناب و فرار" استفاده می کنند مانند جهان و ملیکا مثل این است که اغتشاشات، آشوب، و جنجال یک طوفان سهمگین را به قصد رسیدن به آبهای آرام ساحل تابستان ترک می نمایند. اتفاقات خاصی در این قبیل زندگی ها نمی افتد. نام دقیقتر این قبیل زوج ها "کوچک کننده مشاجرات" است. با جای اینکه که بیایند و بنشینند و در مورد اختلافاتشان با هم بحث کنند جریان را خیلی ساده گرفته و از آن می گذرند و به نوبه خود در ازدواج موفق هستند.

شاید تفاوت های بسیار زیادی را در این سه نمونه زندگی مشاهده کنید. یکی بی توجهی می کند یکی مشکلات را هدف قرار می دهد و یکی پا به فرار می گذارد؛ اما نکته ای که هست این است که خانواده هایی هستند که به طور مجزا هر یک از سه شیوه فوق ر به کار می گیرند و موفق هم هستند. در حقیقت در مثال های بالا هر یک از سه گروه شیوه منحصر بفرد خود را انتخاب نموده تا در کنار همسرش به آرامش و آسایش دست پیدا کند.

علم عادت شناسی ازدواج

ماهیت احساسی هر ازدواج به میزان تعادلی که میان احساسات مثبت و منفی زوجین وجود دارد بستی دارد. این تعادل عامل مهمی است که به مثابه یک ترموستات عمل می کند و کار آن تعدیل هارمونی احساسی در زندگی مشترک است. به عنوان مثال اگر زوجین به یکدیگر توهین کرده و یکدیگر را تحقیر کنند، باید بدون معطلی عذرخواهی کرده و با انتقال احساسات مثبت به طرف مقابل ناراحتی ایجاد شده را از دل او در بیاورند. حالا لازم نیست که حتماً این کار را همان لحظه انجام دهند، اما به هر حال دیر یا زود می بایست این کار را انجام دهند.

چیزی که اساساً زوج های راضی را از زوج هایی که در بدبختی گیر افتاده اند، جدا می کند تعادل موجود میان احساسات مثبت و منفی است که نسبت به یکدیگر دارند.

به عنوان مثال زوج های جزء گروه "دگرگونی متغیر" دعواهایی که میانشان اتفاق می افتد را بعداً با مقدار بسیار زیادی عشق و محبت جبران می نمایند، البته منظور ما از تعادل یک رقم 50 – 50 نیست. به عنوان بخشی از تحقیقاتم من مدت زمانی را که زوجین با هم به بحث و مشاجره می پرداختند و زمانی را که به هم انرژی مثبت می دادند، یکدیگر را ناز و نوازش می کردند، به هم لبخند می زدند، از هم تعریف می کرند، و غیره را جدول بندی نمودم و به این نتیجه رسیدم که نسبت بسیار جالبی میان زمانهای مثبت و منفی وجود دارد که در تمام ازدواج های موفق تقریباً مشابه است.

این نسبت 5 به 1 بود. به این معنا که زمانهای خوشی و مثبت 5 برابر بیشتر از زمان های مشاجره و کدورت است. یک چنین زندگی در طول زمان ثبات و دوام خواهد داشت. در مقابل زوج هایی که نهایتاً کارشان به طلاق کشیده می شود معمولاً لحظات خوبی و خوشی کمتری با هم داشتند و عمده زمانی را که با هم سپری می کردند به بحث و مشاجره می پرداختند.

علائم خطر: چهار اسب سوار

اگر شما جزء افرادی هستید که در یک ازدواج نادرست قرار گرفته اید، شاید احساس کنید که به هیچ وجه قادر نیستید از مخمصه ای که در آن گرفتار شده اید بیرون بیایید. بیشتر زوج ها قبل از اینکه راهی دادگاههای خانواده شوند، به هیچ وجه قادر به تغییر روند روابط کلامی خود نیستند و همین امر سببب ایجاد جدایی میان آنها می شود و پایان تلخی را برای زندگی آنها در پی دارد.

پیش بینی این مسئله که احساسات و عکس العمل هایی که متعاقب آنها از افراد سر می زند می تواند شانس نجات یک ازدواج را افزایش دهد. من معتقدم که زوجین با تجزیه و تحلیل موانعی که سبب ایجاد بی ثباتی در روابط آنها می شود می توانند راه خود را به سمت تجربه یک زندگی شیرین باز کنند و ماجراجویی های زندگی مشترک خود را از نو آغاز نمایند.

اولین آبشاری که زوجین باید در دمادم آشفتگی های زندگی از آن عبور کنند "چهار اسب سوار" است که 4 فاکتور مصیبت بار برای تعامل کلامی هستند و قادرند تا تلاش شما را به طور کامل برای برقراری ارتباط کلامی مقتضی پایمال کنند. زمانیکه زوجین به این نوع جبهه گیری ها عادت کنند رفته رفته حس منفی آنها به هم بیشتر شده و بنیان زندگی خانوادگی از هم پاشیده می شود. نهایتاً کور و کر می شوند و به هیچ وجه قادر به رویت تلاش های طرف مقابل برای ایجاد صلح و آرامش نمی شوند. زمانیکه پای یک اسب سوار جدید به رابطه باز می شود، او راه را برای ورود دیگری هموار می سازد و خیلی بی سر و صدا کلیه آمال و آرزوهای زوجین را با خاک یکسان می کند.

اولین اسب سوار:
انتقاد

زمانیکه سلما و رضا سال اول دانشگاه با هم آشنا شدند و ازدواج کردند همه تصور می کردند که خوشبخت ترین زوج روی زمین هستند. اما پس از مدتی مشکلات خودشان را نشان دادند. به عنوان نمونه آنها در زمینه صرفه جویی با هم اختلاف نظر داشتند. سلما احساس می کرد که همسرش بیش از اندازه ولخرج است. در ابتدا به او تذکر می داد اما زمانیکه متوجه شد حرف هایش به هیچ وجه بر روی رضا اثر نمی گذارند، تصمیم گرفت تا موضع خودش را تغییر دهد و اتفاقی که نباید می افتاد به وقوع پیوست و کاری را انجام داد که چیزی جز مرگ و ویرانی را برای ارتباطشان به همراه نداشت: به جای اینکه مستقیماٌ در مورد این رفتار رضا گله و شکایت کند، شروع کرد به انتقاد کردن از او.

اکر با نگاهی سطحی به این موضع نگاه کنید، شاید به نظرتان هیچ گونه تفاوتی میان انتقاد و شکایت جود نداشته باشد؛ اما انتقاد عبارت است از حمله کردن به شخصیت طرف مقابل و زیر سوال بردن ماهیت درونی وی و معمولاً با سرزنش همراه است. مثلاً وقتی سلما می گوید: "تو همیشه فقط به خودت فکر می کنی" او به رضا توهین می کند و نه تنها کاری که رضا انجام داده است را زیر سوال می برد بلکه او را فرد خودخواهی نیز تصور می کند.

از آنجایی که تنها تعداد کمی از زوج ها هستند که می توانند به طور کامل از انتقاد خودداری کنند اغلب زوج ها گهگاه از هم انتقاد می کنند و اولین اسب سوار اصولاً بسیار وارد است و به خوبی می داند که باید چگونه پای خود را به زندگی های زناشویی باز کند. یکی از دلایلش هم این است که انتقاد یک میان بر برای گله و شکایت است. البته ما منکر این امر نیستیم که نشان دادن ناراحتی و عدم موافقت یکی از شیوه هایی است که اگر به روش صحیح ابراز می شود می تواند بنیان های خانوادگی را محکم تر کند.

مشکل از زمانی شروع می شود که یکی از طرفین احساس می کند طرف مقابل برای حرف های او هیچ گونه ارزشی قائل نیست و بدون توجه به شکایات همسر خود برای دفعات مکرر آن کار را تکرار می کند و به طرف مقابل آسیب می زند. زمانیکه چنین وضعیتی پیش می آید با هر بی توجهی فرد به یاد تمام بی توجهی های که همسرش از بدو شروع زندگی مشترک نسبت به او داشته می افتد و به تدریج فرد شروع می کند به انتقاد کردن از همسر و به جای اینکه تنها از کاری که همان لحظه انجام داده ایراد بگیرد و ناراحتی خود را ابراز کند، کل شخصیت او را زیر سوال می برد.

یکی از رایج ترین انواع شکایت ها این است که فرد لیست بلند و بالایی از کلیه گله و شکایت های بی پاسخ مانده خود در ذهن درست می کند و تحویل طرف مقابل می دهد. من این کار را تشبیه به "سینک ظرفشویی" می کنم. شما هر چیزی که در آشپزخانه به چشمتان می خورد را داخل سینک پرت می کنید. نوع دیگر انتقاد این است که همسرتان را غیر قابل اعتماد می کنید، به این ترتیب که می گویید: "من به تو اعتماد کرده بودم و فکر می کردم تو لیست کارها را چک می کنی ولی تو با بی توجهی این کار را انجام ندادی و باعث شرمندگی من شدی، این بی توجهی و بی اهمیتی تو نسبت به مسائل اطرافت واقعاً مرا شگفت زده می کند". فرق میان شکایت و انتقاد این است که شکایت فرد را متهم به ارتکاب جرم نمی کند و در حقیقت نارضایتی فرد از یک امر بخصوص را به تصویر می کشد اما انتقاد دارای یک چنین ماهیتی نیست.

یکی دیگر از جنبه های انتقاد کیفیت تعمیم دادن و گرفتن نتایج کلی در مورد طرف مقابل است. یکی از نشانه های انتقاد استفاده مکرر از کلماتی نظیر: "تو هیچ وقت" و "تو همیشه" است.

شکایت: "ما به اندازه ای که من دوست دارم بیرون نمیریم"
انتقاد: "تو اصلاٌ من رو هیچ وقت بیرون نمی بری"

شاید کسی که انتقاد می کند خودش هم متوجه نباشد که در حال انجام چه کاری است و بادست های خود در حال نابود کردن رابطه اش می باشد. زمانیکه جو انتقاد بوجود می آید، مشکلات فراوان دیگری نیز وارد رابطه می شوند که وضعیت را از قبل هم بدتر می کنند. زمانیکه یک چنین اتفاقی می افتد جارچی خبر ورود دومین اسب سوار را هم می دهد که شما را بیش از پیش دچار دردسر می کند.

دومین اسب سوار:
اهانت

اولین سالگرد ازدواج رضا و سلما فرا رسید اما آنها هنوز نتوانسته بودند اختلافات مالی را که با هم داشتند حل و فصل نمایند. متاسفانه دعواهایی که با هم داشتند شدت بیشتری پیدا کرده بود و جنبه شخصی به خود گرفته بود. سلما دیگر مانند گذشته حس خوبی نسبت به رضا نداشت. در حین همین جیغ و فریاد ها بود که یکروز سلما می گوید: "چرا اینقدر بی مسئولیت هستی؟" دیگر میزان عصبانیت او به اوج می رسد و شروع می کند به تحقیر کردن و اهانت به رضا. رضا هم کاسه صبرش لبریز می شود و می گوید: "خفه شو، احمق، از دستت خسته شدم" و همین جاست که دومین اسب سوار "اهانت" وارد میدان می شود.

تفاوت میان انتقاد و اهانت این است که با اهانت طرف مقال را کوچک و حقیر می کنیم و از نظر روحی و روانی به او آسیب وارد می آوریم. با کلمات و زبان بدنی ضربات مهلکی به قلب شریک زندگی خود وارد می کنید. منبع تغذیه آن هم داشتن افکار و احساسات منفی نسبت به شریک زندگی تان است. با خود فکر می کنید او احمق وبی لیاقت است.

زمانی که یک چنین اتفاقی به وقوع می پیوند، زوجین به این موضوع فکر می کنند که اصلاً به چه دلیل عاشق هم شده اند؟ و به محض اینکه چنین فکری به ذهنشان خطور می کند دیگر از وجود هم لذت نمی برند، از هم تعریف نمی کنند، و هیچ جذابیتی در نظر یکدیگر ندارند و نقطه کانونی ارتباط آنها تبدیل به فحاشی و بد زبانی می شود.

متاسفانه تجربه سلما و رضا چیز نادری نیست. زمانیکه اهانت و تحقیر پای خود را به رابطه باز می کند، شما به مرور زمان خصوصیات مثبت شریک زندگی تان را به دست فراموشی می سپارید و در زمانیکه عصبانی هستید حتی یک خوبی هم نمی توانید در وجود او پیدا کنید.
 
تشخیص اینکه شما و همسرتان دچار این آسیب شده اید کار ساده ای است. از جمله بارزترین نشانه ها می توان به موارد زیر شاره کرد:

دشنام
مسخره کردن
زبان بدنی – نیشخند، چپ نگاه کردن، پیچش لب بالایی

در روابط موفق هم حتی انتقاد و اهانت وجود دارد زیرا همه ما انسان هستیم و بروز این موارد در وجود بشر کاملاً طبیعی است. اما اگر تا این حد پیش رفتید برای از بین بردن این قبیل اهانت ها و بازگرداندن شادی به زندگی به محض اینکه متوجه شدید بحث رو به دشنام دادن حرکت می کند حداقل باید تا مدتی از صحبت کردن بر سر مسائل مشکل زا با شریک زندگی خود بپرهیزید.

سومین اسب سوار:
حالت تدافعی گرفتن

زمانیکه اهانت و تحقیر وارد یک خانه می شود ارتباط زناشوی از بدهم بدتر می شود. زمانیکه یکی به دیگری اهانت می کند، او هم حالت تدافعی به خود می گیرد و واکنشی به مراتب بدتر از خود نشان می دهد. هر یک از این دو نفر تصور می کند که قربانی این ارتباط شده است و هیچ یک تمایلی به آن ندارد که کوتاه بیاید و برای حل مشکل اصلی قدم بردارد. در حقیقت هر یک خودش را بی گناه می داند.
مشکل اصلی از اینجا نشات می گیرد که چون فرد خودش را به نوعی قربانی محسوب می کند به همین دلیل هیچ اشکالی نمی بیند که دست به دفاع از خودش بزند؛ و این کار به جای اینکه مشکل افراد را حل کند مانعی بر سر راه آنها خواهد بود. اگر حالت تدافعی به خود بگیرید، در حقیقت با این نگرش مشکلات زناشویی خود را دو چندان کرده اید. خود را با علائم "حالت تدافعی" آشنا کنید تا بتوایند آنها را آنچنان که ماهیت واقعی شان هست تشخیص دهید:

عدم مسئولیت پذیری. بدون توجه به این مطلب که شریکتان مرتکب چه خطا و یا اشتباهی شده است شما پافشاری می کنید که باید او سرزنش شود و معتقدید که هیچ کار خطایی از شما سر نزده است.
بهانه جویی: شما ادعا می کنید که شرایط خارجی که فرای قدرت کنترل شما هستند شما را مجبور کرده اند که یک چنین واکنشی از خود نشان بدهید.

مخالفت به دلیل ذهن خوانی منفی انگارانه. گاهی اوقات ممکن است همسرتان در مورد احساسات شخصی و خصوصی تان حدس و گمان هایی بزند: "من می دانم تو در این مورد چه فکری می کنی" و یا "من می دانم تو فکر میکنی این وقت تلف کردن است". زمانیکه این نوع ذهن خوانی به سمت افکار منفی متمایل می شود، سبب ایجاد حالت تدافعی در شما می شود.

شکایت ممزوج – شما با شکایت و یا انتقاد همسرتان مواجه می شوید و سریعاً خودتان هم شروع می کنید به شکایت کردن از او و اصلاً هیچ توجهی نمی کنید که همسرتان مشغول صحبت کردن پیرامون چه امری بوده است.

تکرار مکررات – به جای اینکه تلاش کنید تا نقطه نظرات همسرتان را متوجه شوید، به دفعات زیاد حرف های خودتان را بی توجه به دیدگاه طرف مقابل تکرار می کنید. هر دو فکر می کنند که حق با آنهاست و تصور می کنند که فکر کردن به نظریات طرف مقابل وقت تلف کردن است.

اولین راه برای رهایی از دام دومین اسب سوار این است که احساس نکنید همسرتان با هر حرفی که می زند قصد دارد به شما حمله کند. سعی کنید خودتان را با او همدل کنید، شاید انجام این کار در زمان عصبانیت ساده نباشد اما بعداً که قدری آرام تر شدید به راحتی می توانید از عهده آن برایید. وقتی این کار را انجام دهید متوجه خواهید شد که می تواند چه تاثیرات معجزه آسایی را در بر داشته باشد. اگر با آغوش باز از حرف های او استقبال کنید، همسرتان نیز انتقاد را کنار می گذارد و در زمان اختلاف سلیقه لازم نیست که افراد حالت تدافعی به خود بگیرند.

چهارمین اسب سوار:
دیوار سنگی

از آنجایی که رضا از نحوه برخورد و حملات سلما خسته و درمانده شده بود به مرور زمان تصمیم گرفت که جواب او را ندهد و شرایط آنها هر روز بدتر می شد و دیگر خبری از گفتگو و تبادل نظر نبود. دعواهای آنها اینگونه بود که سلما شروع می کرد به داد و فریاد زدن و رضا هم می نشست و چیزی نمی گفت و سلما با جیغ و فریاد می گفت: "تو فقط بلدی یک گوشه بنشینی و هیچ چیز نگویی، مثل این است که من با دیوار حرف می زنم."

اصولاً در زمان صحبت کردن، کسی که شنونده است پس از اتمام حرف گوینده از خود عکس العملی نشان می دهد، اما کسی که مثل دیوار میشود هیچ گونه واکنشی نسبت به حرف های طرف مقابل از خود نشان نمی دهد و فقط سکوت می کند.
کسانیکه این کار را انجام می دهند، شاید خو
دشان هم خبر نداشته باشند که با انجام یک چنین کاری باعث بیشتر کردن فاصله میان خود و همسرشان می شوند. قصد دارند که با این کار عدم رضایت خود را نشان دهند اما در واقع خود را انسان خود بین و از خود راضی نشان می دهند. این مسئله به ویژه زمانی صدق می کند که آقا یک چنین واکنشی را در برابر همسرش از خود نشان می دهد. بیشتر آقایون زمانیکه خانم ها یک چنین کاری را در مقابلشان انجام می دهند، بیش از اندازه از نظر روحی احساساتشان تحت الشعاع قرار نمی گیرد؛ اما زمانیکه خانم ها با یک چنین عکس العملی مواجه می شوند ضربان قلبشان بیش از اندازه بالا می رود.

زمانیکه افراد به یک چنین وضعیتی می رسند، باید گفت که احتمال از هم پاشیدن زندگی مشترک نیز بالا می رود. اغلب زن و شوهر تصمیم می گیرند که از هم جدا زندگی کنند و کمتر همدیگر را ببینند و نهایتاً نیز طلاق می گیرند. نجات زندگی مشترک در یک چنین شرایطی نیازمند کار بسیار زیاد و همدلی روحی است.

زمانیکه پای چهارمین اسب سوار به زندگی مشترک باز می شود، خطرات دیگری هم در پی آن ایجاد می شود. زن و شوهر احساس اولیه ای که نسبت به یکدیگر داشته اند را از یاد می برند، افکار منفی نسبت به یکدیگر وجودشان را فرا می گیرد و کلیه این امور خود به خود به فاصله گرفتن و تنهایی هر یک از زوجین دامن می زند، اما اگر خانم و آقا به درستی تشخیص دهند که دچار چه وضعیتی شده اند و چه اتفاقی برای ازدواج خوبشان روی داده باز هم می توانند الگویی برای بهبود وضعیت خود گسترش دهند و مجدداً کنترل امور را به عهده بگیرید.

کلید ارتقا و بهبود ازدواج

زمانیکه احساس در هم شکستگی به شما دست می دهد، تعمداً تلاش کنید تا خودتان را آرام کنید. این استراتژی به شما کمک می کند تا بتوانید حالت تدافعی کمتری به خود بگیرید و تبدیل به یک دیوار سنگی نشوید. بر طبق نمونه های آزمایشگاهی زمانیکه ضربان قلب هر یک زوجین بالا می رود، دیگر قادر به ادامه گفتگوی سالم نیستند و اساس ارتباط موجه از بین می رود. اگر افراد یاد بگیرند که چگونه می توانند در تمام طول بحث خونسرد بمانند و در تمام شرایط آرامش خود را حفظ کنند، مشاجرات بی حاصل میان آنها کاهش پیدا می کند و دیگر لازم نیست که از صحبت های ضروری فرار کنند.

همچنین اگر زوجین آموزش ببینند که در طول بحث حالت تدافعی به خود نگیرند، عادات مخرب دیگر نیز از زندگیشان حذف خواهد شد. اگر شنونده غیر تدافعی باشید، منفی گرایی کمتری در ذهن شما جایگزین می شود و همچنین کمتر تصور می کنید که باید نقش یک دیوار سنگی را ایفا کنید؛ به ویژه برای آقایون. اما به خاطر داشته باشید که حالت تدافعی گرفتن یک خیابان دو طرفه است و اگر به دور از حالت تدافعی صحبت کنید، مطمئن باشید که طرف مقابل هم با یک چنین لحنی با شما صحبت خواهد کرد.

یکی از مواردی که می تواند برای ارتباط سودمند باشد این است که به طرف مقابل بفهمانید که او را درک می کنید. این مسئله دقیقاً نقطه مقابل انتقاد، اهانت، و حالت تدافعی گرفتن است. به جای اینکه به نظرات طرف مقابل حمله کنید و یا نسبت به آنها بی توجهی به خرج دهید، بهتر است برای یک لحظه هم که شده خودتان را جای او بگذارید و از دید او این مطلب را بررسی کنید و شاید به این نتیجه برسید که حرف های او زیاد هم بیراه نیستند.

زمانیکه در مشاجرات از این تکنیک استفاده کرده و به موفقیت برسید، ترجیح می دهید که دفعات بعدی نیز همین کار را انجام دهید. به این منظور باید تلاش فراوانی کنید و تکنیک مورد نظر را به دفعات تکرار نمایید. به مرور زمان این نوع نگرش در وجود شما به صورت خودکار جایگزین واکنش های غیر اصولی می شود و حتی زمانیکه خسته هستید باز هم می توانید مکالماتی داشته باشید که نهایتاً به نفع دو طرف به پایان برسند.

تمرین: مقایسه کنید

این تمرین به شما این شانس را می دهد که میزان تداوم و قدرت زندگی مشترک خود را با زوج های دیگر مقایسه کنید.

1- هر یک از شما نام چهار زوجی را که هر دو می شناسید بر روی یک برگ کاغذ یادداشت کنید. دو نمونه زوجی که تصور می کنید ازدواج "موفق" داشته اند و دو نمونه "ازدواج ناموفق"

2- حال با هم اسم ها را بررسی کنید و هر یک دلایل این امر را که چرا فکر می کنید ازدواج آنها موفق و یا ناموفق بوده را بیان کنید. شاید یکی را به خاطر نحوه بزرگ کردن فرزندان ستایش می کنید و دیگری را به خاطر اهانت کردن به یکدیگر در جلوی جمع سرزنش کنید.

3- در میان این زوجها جایگاه زندگی مشترک خود را مشخص کنید. ببینید شما و همسرتان برای عبور از شرایط سخت چه واکنش هایی را انجام می دهید و چگونه مشکلات موجود در زندگی را اداره و کنترل می نمایید. آیا به رفتارهایی برخورد می کنید که آنها را نمی پسندید و تمایل به تغییر دادن آنها داشته باشید؟ آیا برخوردهایی هستند که بخواهید آنها را در زندگی خود راه دهید؟

4- ببینید توانایی شما به عنوان یک زوج برای برطرف کردن موانع و مشکلات تا چه حد است. آیا مشکلاتی در زندگی شما بوده اند که از آنها با موفقیت عبور کرده باشید و اگر چنین است این کار را چگونه انجام داده اید؟

جبران آسیب ها

خوشبختانه در همه روابط بالاخره راهی برای درست کردن اوضاع و احوال آشفته وجود دارد که معمولاً زمانی به آنها نیاز می شود که هر دو نفر ناامید و عصبانی هستند. خانواده های خوشبخت برای خود یکسری عبارات و اعمالی دارند که در حین مشاجرات با اتکا به آنها از بروز افکار منفی در ذهن طرف مقابل جلوگیری بعمل می آورند و اجازه نمی دهند که رفتار خود و همسرشان غیر قابل کنترل شود. این واکنش ها از نظر روانشناسی مانند چسبی عمل می کند که زن و شوهر را همچنان متصل بهم نگه می دارد. از جمله این موارد می توان به چند نمونه زیر اشاره کرد:

1- سعی کنید نظرات خود را لحظه به لحظه در مورد خود بحث اعلام کنید، مثلاً: "اجازه بده حرفم را تمام کنم" و یا "فکر می کنم از موضوع اصلی بحث منحرف شده ایم" و یا "این حرف تو احساسات مرا خدشه دار کرد" و...

2- همان موقع که چیزی در حال وقوع است نظر خود را اعلام کنید و اجازه ندهید تا افکار منفی در مورد مسئله ای خاص آنقدر رشد کنند که ذهن شما را احاطه نماید.

3- به همسرتان یاد آوری کنید که با وجود بحث ها و مشاجراتی که با هم دارید، باز هم او را دوست می دارید و برایش احترام قائل هستید.

4- از عباراتی نظیر: "بله، متوجه شدم" ، "ادامه بده" ، "درسته" استفاده کنید تا طرف مقابل متوجه شود که برای حرف هایش ارزش قائل هستید. این مسئله از نظر روحی روی طرف مقابل تاثیر زیادی می گذارد و جزء تکنیک هایی است که زوج های موفق در آن تبحر خاصی دارند. 


پیدا کردن عشق در مکان مناسب

    نظر

پیدا کردن عشق در مکان مناسب

آیا آماده هستید که تجربه خود از عشق واقعی را گسترش دهید؟

تعریف "عشق حقیقی" : عشق مطلق به خویشتن که بی اختیار و به صورت خودجوش در فضای خارجی منتشر شده و به سوی افراد دیگر جاری می شود و مجدداً به سمت خودتان باز می گردد.

عشق واقعی چگونه ابراز می شود؟ عشق واقعی تنها به واسطه ی عشقی می تواند منتشر شود که هیچ گونه فیلتری در آن وجود نداشته باشد و در ازای خود چیزی را از دیگران طلب نکند. اگر عشق همراه با ترس، حسد، کمبود و یا سایر نیازها باشد، ماهیت اصلی عشق حقیقی در آن گنجانده نشده است و تنها سایه ای محو از آنچه که باید باشد را به تصویر کشیده. عشق حقیقی را تنها می توان از راه یک کانال روشن انتقال داد.

چگونه مسیری روشن برای ابراز عشق باشم؟

آن زمان را به خاطر می آورید که تلویزیون ها آنتن های مناسب نداشتند و تصاویر را به صورت برفکی نشان می دادند. افراد بعد از یک مدت خسته می شدند و حتی اگر برنامه مورد علاقه شان هم در حال پخش بود باز هم تلویزیون را خاموش می کردند. هر چیزی جز عشق حقیقی هم یک چنین احساسی را در وجود افراد ایجاد می کند. اگر عشق خالص نباشد مثل این است که می خواهد پیام خود را از طریق یک شبکه برفکی به طرف مقابل انتقال دهد. زمانی می توانید عشق حقیقی را بروز دهید که از یک دریچه ی ارتباطی شفاف استفاده کنید. زمانیکه با ایجاد فیلترهای مختلف بخواهید عشق خود را فیلتر کنید عشق خود به خود از بین می رود و تکه های آن از هم پاشیده می شوند. عشق حقیقی از همه نظر کامل است. اگر تکه تکه شده باشد و در ابراز آن مضایقه وجود داشته باشد، دیگر عشق حقیقی نخواهد بود و تنها ظاهر عشق را به خود می گیرد.

زمانیکه در مقابل عشقی که به دیگران می دهیم از آنها انتظار داریم که کاری در قبال ما انجام دهند در حقیقت با این عمل خود عشق را محدود و تکه تکه می کنیم. مثلاً انتظار داریم که چون کسی را دوست داریم و به او عشق می ورزیم او هم در مقابل ما را دوست بدارد. که آنوقت با این توقع خود عشق را خدشه دارد می کنیم. این هم یکی دیگر از دلایلی است که چرا برخی روابط شروع گرمی دارند اما پس از مدتی شعله های عشق افراد فروکش می کند. در ابتدا هر دو نفر عشق زیادی را نثار هم می کنند، اما به محض اینکه از دیگری این توقع را پیدا می کنند که در قبال این عشقی که به طرف مقابل می دهند او هم خواسته های آنها را برآورده سازد آنوقت است که عشق شرطی می شود و دیگر قدرت آن را از دست می دهد که بال و پر بگیرد. هنگامیکه یکی از طرفین به دیگری اینطور نکاه می کند که او موظف است نیازهایش را برآورده سازد، یک قرار داد غیر کلامی بین آنها بسته می شود. به عبارت دیگر:

من تو را دوست دارم به شرطی که تو از من حمایت کنی و نیازهای مرا برآورده سازی و اگر این کار را نکنی معلوم می شود که تو واقعاً مرا دوست نداری. اگر من بدانم که تو واقعاً من را دوست نداری آنوقت مجبور می شوم که عشقم را نسبت به تو دریغ کنم تا به این وسیله از خودم محافظت نمایم. در حقیقت اگر تو آنطور که من می خواهم عمل نکنی، می فهمم که دوستم نداری بنابراین چرا من باید به دوست داشتن تو ادامه دهم؟

به راحتی می توان مشاهده نمود که وقتی کسی متوجه می شود که طرف مقابل برایش اهمیت قائل نیست و نیازهایش را برآورده نمی کند، او هم عشق خود نسبت به طرف مقابل را مسدود می کند و هر کس با خودش و طرف مقابل می جنگد؛ و این به هیچ وجه شمایل عشق خالص را ندارد.

اگر احساس می کنید که عشق میان شما رشد نمی کند، مطمئن باشید که خودتان مانعی را بر سر راه آن ایجاد کرده اید و همین موانع هستند که به عناوین مختلف سد راه عشق شما می شوند. یکی از اصلیترین این موانع می تواند خود شما باشد.

تنها در صورت فراموش کردن و بخشیدن است که عشق رشد می کند.

چگونه می توانم به طرف مقابل عشق بدهم؟

شما عشق را به کسی نمی دهید. این خود یکی از تصورات غلط است که از رشد و پرورش عشق جلوگیری بعمل می آورد. حقیقت اینجاست که باید ابتدا خودتان را بدون هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارید. اگر خودتان را از هر لحاظ و بدون هیچ تعلل، بهانه، و وقفه ای دوست بدارید آنوقت حتی ترس های وجودیتان هم تبدیل به عشق می شوند؛ در یک چنین حالتی است که ماهیت اصلیتان عشق می شود و آنوقت به راحتی می توانید به دیگران عشق هدیه دهید.

خودتان تبدیل به همان معشوقه ای می شوید که مدت ها به دنبال او می گشتید. زمانیکه ماهیت وجودی شما تبدیل به عشق می شود آنوقت هر کجا که می روید و هر کاری که انجام می دهید ناخودآگاه و به صورت طبیعی عشق را در فضا منتشر می کند. وقتی عشق بدون هیچ تلاشی و بدون مضایقه از جانب شما در فضا متساعد گردد دیگران هم می توانند بدون هیچ گونه تلاشی آنرا دریافت کرده، و عمیقاً درک و احساس نمایند و حتی اگر دیگران بخواهند حالت بسته ای نسبت به عشق شما بگیرند باز هم عشقتان به صورت ناخودآگاه وارد جسم و روحشان می شود و آنها را از خواب بیدار می کند. می توان اظهار داشت که در سطوح عمیق تر کسانیکه به این عشق خالصانه دسترسی پیدا می کنند قادر می شوند تا خود حقیقی شان را کشف کنند. زمانیکه این ماهیت درونی بیدار شود، نیرویی عظیم آنها را به سمت مسیری سوق می دهد که بتوانند عشق را کاملتر تجربه کنند و با این تجربه موفق به شناسایی هر چه بهتر خودشان می شوند. شما تنها به واسطه عشق است که می توانید خودتان را به طور کامل بشناسید. بدون وجود عشق واقعی به خودتان تنها گیج و گنگ می شوید و هیچ مسیر درستی را نمی توانید تشخیص دهید.

زمانی که خودتان را بدون وجود هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارید و به قدرت خود با اتکا به شناختی که از خودتان پیدا می کنید، برسید عشق حقیقی احساس می شود. زمانیکه شما خودتان را نپذیرید (حتی اگر یک قسمت کوک باشد) آنوقت خودتان را به طور کامل نپذیرفته اید و اگر هم عشقی را احساس کنید این تنها نمای خارجی عشق است که می بینید. هر چقدر بیشتر خودتان را انکار کنید همان قدر عشق را حاشا کرده اید. هر چقدر بیشتر خودتان را دوست بدارید و خودتان را به خاطر شخص حقیقی که هستید و همانگونه که هستید در آغوش بگیرید، عشق بیشتری احساس می شود و تجربه شده و ابراز می گردد.

زمانیکه عشق حقیقی بی قید و شرطی نسبت به خودتان پیدا می کنید، هر موجودی در جهان می تواند آنرا احساس کند و عشق را در سطوح عمیق تر از شما دریافت نماید. زمانیکه به طور اخص به کسی عشق می دهید عشق شما به طرز باور نکردنی زیاد می شود و زمانیکه که گیرنده آن عشق شما را با قلبی باز و بدون هیچ گونه فیلتری می پذیرد چه بسا همان عشق چند برابر شده و به سوی شما باز می گردد و عشق وجودی خودتان هم بزرگ می شود و همیشه در همه راهی می توانید آنرا بیش از پیش احساس کنید.

و این هم نمونه هایی از مشخصات عشق مطلق

- عشق حقیقی محبت خود را نثار هر کس و هر چیز می کند و در همه حال قدردان و سپاسگزار است.

- عشق حقیقی به راحتی قادر به دیدن و لمس احساسات حقیقی و عمیق دیگران است و میداند که همه ما بخشی از یک بدنه بزرگتر هستیم.

- عشق حقیقی می داند که تنها یک کل وجود دارد و هر گونه کثرتی هم نهایتاً به وحدت ختم خواهد شد.

- عشق حقیقی شک و تردید و پرسش و یا تعللی در دوست داشتن به خود راه نمی دهد.

- عشق حقیقی رو راست است و هیچ چیزی برای پنهان کردن ندارد و خودش هم از چیزی پنهان نمی شود.

- عشق حقیقی شفاف است

- عشق حقیقی می داند که تنها چشم هایی که شما می توانید به آن نگاه کنید چشم های خودتان است.

- عشق حقیقی تا بی نهایت افزایش می یابد هیچ پایانی برای آن نیست.

چگونه می توان عشق حقیقی را تشخیص داد؟

 اگر عشقی را مشاهده کردید که در مسیر خود متوقف شد باید بدانید که این واقعاً عشقی نبوده که بتوانید با آن به جایی برسید و یا اینکه چیزی را شروع کنید. بلکه فقط ترسی بوده که خود را در نقاب عشق نمایش داده، زمانیکه مهمانی تمام شود و نقاب ها از چهره ها برداشته شود عشق دروغین نیز از بین می رود. عشق مطلق تا بیکران ها ادامه دارد، هیچ گونه تردید و دودلی در خود جای نمی دهد ندارد، توقف و دودلی هم در آن معنایی ندارد، همان چیزی است که می بینید و از طریق شما بدون هیچ واپس زنی و سرکوب شدنی منتشر می شود.

آیا دهندگی نشانگر آن است که دارای عشق حقیقی هستیم؟

آیا این بخشش ها رابه نیت چشم داشت انجام می دهید؟ و پس از آن ناامید می شوید. اگر پاسخ شما به این پرسش مثبت باشد باید بگوییم که شما عشق حقیقی را تجربه نکرده اید. شاید بزرگترین قلب دنیا را داشته باشید و فرد بخشنده ای باشید، اما اگر از عشق فردی لبریز نباشید نمی توان گفت که عشق شما حقیقی است. بسیاری از افراد دیگران تنها به این دلیل به خود ارجعیت می دهند که در درون وجود خود احساس خلاً می کنند و می خواهند با این کار خلا درونی خود را پر کنند.

عشق مطلق خودخواهی نیست – تکامل است

زمانیکه خودتان به تکامل رسیده باشید آنوقت است که می توانید در قبال دیگران بخشنده باشید، در غیر اینصورت توقعات و انتظاراتی نسبت به سایرین پیدا می کنید که شاید به زبان نیاورید اما در ذهن خود آنها را می پرورانید، و از طرف مقابل توقع دارید که نیازهای شما را برآورده سازد. به خاطر داشته باشید زمانیکه شما چیزی را از کسی طلب می کنید به عنوان مثال حتی اگر به او عشق می دهید تا در مقابل بتوانید از او عشق دریافت کنید، باز هم اسم این امر را نمی توان عشق گذاشت. عشق خالص آن است که شما هیچ انتظاری از طرف مقابل نداشته باشید. ابتدا باید قادر شوید که خودتان را بدون وجود هیچ گونه قید و شرطی بپذیرید و بدون در نظر گرفتن هیچ گونه محدودیتی دوست بدارید.

فقط تنها زمانیکه خودتان را بی قید و شرط دوست بدارید دیگران هم می توانند شما را دوست بدارند. در غیر اینصورت آنها به طور ناخودآگاه متوجه نیازمندی و تهی بودن شما می شوند و این بخشش شما را به عنوان قرارداد غیر کلامی برای برآورده کردن نیازهایتان تلقی می کنند. به عبارت دیگر آنها تصور می کنند که اگر عشق شما را بپذیرند شما از آنها توقع پیدا می کنید. به همین دلیل است که دیگران گاهی اوقات درها را به روی برخی افراد بخشنده می بندند. آنها با این کار تنها می خواهند خودشان را در مقابل خفاش های احساسی و کسانیکه نقاب بالماسکه به چهره زده اند در امان بدارند. سنگدلی است؟ شاید، اما حقیقت دارد.

زمانیکه سراسر وجودتان مملو از عشق شود شما خود به خود عشق زیادی را نیز از دیگران دریافت خواهید کرد. زمانیکه کمبود عشق دارید شاید به آن خاطر باشد که به دلیل نیازها فردی دیگران را مجبور می کنید که عشق فیلتر شده به شما بدهند. زمانیکه از عشق برای پر کردن نیازهای خود بهره می گیرید، هیچ گاه قادر به تجربه عشق حقیقی نخواهید شد. تنها زمانی می توانید عشق را به طور کامل جذب کنید که کلیه خلاهای درونیتان را پر کرده باشید؛ چراکه عشق تنها از طریق عشق جذب شود. زمانیکه عشق به بیهودگی و خلا برخورد کند خودش هم خالی می شود. زمانیکه عشق به عشق برخورد می کند آنوقت است که عشق بیشتری بوجود می آید.

 

چگونه می توانم خودم را بدون هیچ گونه قید و شرطی دوست بدارم؟

عشق حقیقی فی نفسه می داند که به هر کجا که ما می نگریم فقط خودمان را می بینیم و اگر نتوانیم آنچه را که می بینیم دوست بداریم به این دلیل است که شاید واقعاً خودمان را دوست نداریم. تا زمانیکه خودتان را به طور کامل دوست نداشته باشید، نمی توانید دیگران را خالصانه دوست بدارید. اگر هر گونه شرطی برای دوست داشتن فردی خود بگذارید، آنوقت عشق توانایی رشد و گسترش خود را از دست می دهد. تا زمانیکه با خود بگویید تا وقتی او مرا نبخشد، وزنم کم نشود، پول بیشتری کسب نکنم و یا صحبت های از این قبیل مطمئن باشید که عشق فردی شما شرطی است. و این عشق شرطی هیچ وجه تشابهی به عشق خالص ندارد. عشق مطلق یعنی هیچ چیز (و دقیقاً هیچ چیز) نمی تواند مانع عشق ورزیدن شما به خودتان شود. شما الان بدون توجه به شرایطی که در آن قرار دارید، قابل دوست داشتن هستید، فرد جذاب و محبوبی هستید. گاهی اوقات که برخی خواسته هایتان نمی رسید ممکن است خودتان را کمتر دوست بدارید و برای خودتان شرایط سخت تری را قائل شوید اما کار درستی نمی کنید. سعی کنید خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید؛ با تمام حسن ها و با تمام نقص ها.

این مسائل شما را از مسیر اصلی منحرف می کنند و نشات گرفته از سیستم عقیدتی هستند که بر اساس ترس های فردی بنا نهاده شده اند. فکر می کنید با دوست داشتن خودتان دچار چه دردسری می شوید؟ از این می ترسید که بیش از اندازه در نظر خود و دیگران قدرتمند جلوه کنید؟! خوب شاید درست باشد چرا که با این عشق محدودی که در حال حاضر نسبت به خودتان دارید قادر نخواهید بود قدرت بی دریغی که از عشق واقعی عایدتان می شود را هضم و کنترل نمایید. به محض اینکه عشق حقیقی به خویشتن را روز به روز و ساعت به ساعت برای خودتان انتخاب کنید، آنوقت تبدیل به فردی می شوید که قابلیت کنترل و ابراز نیروهای غریزی خود را دارد و این تنها راز خلق یک زندگی غنی، مطبوع، مهیج، و کامل است. این زندگی انتظار شما را می کشد، بنابراین به آن پاسخ مثبت دهید.

عشق خالص نسبت به دیگران نیازمند سوختی است که هر لحظه آنها را تغذیه کند. منبع تامین این سوخت از اینجا حاصل می شود که شما خودتان را به خوبی بشناسید. این قدرت بدون وجود عشق هیچ است و عشق بدون وجود این قدرت هیچ می شود. تنها زمانیکه عشق و قدرت با یکدلی و اتحاد در کنار یکدیگر به شکوفایی برسند عشق می تواند به طور چشمگیری رشد پیدا کند و شما هدیه ی شگرف آن را تجربه نمایید.

آرزوی من برای شما توانای پذیرش این هدیه با آغوشی باز است.

برایتان آرزویی جز عشق و آرامش ندارم.  


برخی از معیارهای ازدواج که کم تر به آن ها توجه می شوند

    نظر

برخی از معیارهای ازدواج که کم تر به آن ها توجه می شوند

آیا تا به حال از خود یا فرزندانتان سوال کرده اید که معیارهای واقعی ازدواج  برای برخورداری از یک زندگی واقعی چیست؟ یا زندگی ایده آل و لذت بخش چگونه شکل می گیرد؟

اغلب پدر و مادرهای ایرانی علاقه بسیار وافری به فرزندان خود و آینده آن ها دارند و به همین جهت تمامی تلاش خود را از همان دوران کودکی برای رشد و تربیت فرزندان به کار می گیرند. آن ها فرزندان خود را تحت شرایط مطلوب اقتصادی و اجتماعی رشد می دهند و از مدارس پیشرفته و توانمند برای تحصیلات بدون نقص آنها بهره می برند. بهترین کلاس های آموزش هنر، تکنولوژی، زبان و ورزش را برای آمادگی همه جانبه عزیزانشان محیا می کنند و همه این ها مستلزم زحمات و مشکلات متعددی است که والدین برای تربیت بی نظیر فرزندانشان با آغوش باز متحمل می شوند.

اما برخی از این پدر و مادرها علیرغم این که حساسیت فوق العاده ای به تربیت صحیح فرزندان خود دارند، بازهم مهم ترین قسمت زندگی آن ها را نادیده می گیرند یا دست کم آن طور که باید مورد توجه قرار نمی دهند. آن ها فراموش می کنند که ازدواج و شروع زندگی مشترک فرزندانشان بیش از هر موضوع دیگری اهمیت دارد و نیازمند آموزش و انتقال تجربه است.  

ازدواج و شروع یک زندگی مشترک از مواردی هست که به علت استمرار و پیوستگی ممتد در زندگی افراد موجب می شود تا زن و شوهر به صورت مشترک هر موضوعی را با هم تجربه کنند. انواع مشکلات، موفقیت ها،شادی، غم و قصه ها، حوادث و اتفاقات خوشایند یا تاسف بار و اختلافات و تفاهم ها. این تغییر وضعیت در طول یک زندگی مشترک مستلزم قابلیت ها و تفکرات مشترکی بین زن و مرد است تا از برخورد موج شدید این نا همواریها با پایه های زندگی، اساس آن دچار لرزش و شکاف نگردد.

اهمیت دوران پیش از ازدواج(نامزدی)

زندگی زناشویی متشکل از تجاربی است که با آزمون و خطا صورت می گیرد اما این آزمون و خطا تاریخ و مهلت مشخصی دارند که اگر از زمان آن ها بگذرد تبدیل به نفاق و درگیری و درنهایت جدایی خواهد شد.

زمان به موقع این آزمون و خطاها قبل از شروع زندگی مشترک و در دوره آشنایی یا نامزدی است که هر دوطرف با در نظر گرفتن عقاید و آداب مرسوم خانوادگی ارتباط کنترل شده ای را بایکدیگر آغاز می کنند.

در اصل این رابطه تنها برای شناخت خصوصیات و رفتارهای دو طرف نسبت به یکدیگر است و هرگز نباید این باور را به وجود بیاورد که این دوره مرحله مقدماتی ازدواج است و خواسته و ناخواسته باید ادامه راه به همین منوال صورت پذیرد. باید پذیرفت که این دوره فقط برای آشنایی، شناخت و محک یکدیگر است نه بیشتر. به زبانی ساده تر، یعنی هر جا که دو طرف احساس کردند که واقعا شکاف و اختلافات اساسی بین آن ها وجود دارد بهتر است که از ادامه راه خودداری کنند و بر عقاید و باورهای غلط خود و خانواده که مبنی بر بی آبرویی یا نگون بختی دختر و ضربه روحی هر دوطرف است یا مایه ننگ و حقارت خانواده است دست بردارند. زیرا این بهانه ها تنها یک باور غلط است که وجود منطقی و خارجی ندارد و از اساس اشتباه است. ضمن اینکه تحمل چند وقت ناراحتی و روحی و شکست عشقی خیلی راحت تر، معقولانه تر و واقع بینانه تر از یک عمر زندگی اشتباه و نابه جا با انواع مشکلات کوچک و بزرگ است.

اشتباه بزرگ

پدر و مادری که یک عمر زندگی خود را وقف تربیت صحیح و آموزش موفق فرزند خود کرده اند نباید به خاطر باورهای غلط و عقاید اشتباه خود هرچه رشته اند را پنبه کنند. بله دوران نامزدی هزینه دارد، جشن و میهمانی دارد، دلبستگی دارد و خیلی موضوعات دیگر. اما این ها به هیچ عنوان دلیل خوبی برای ادامه راهی نیست که عاقبت خوشی ندارد. درست است باید به فرزندان آموخت که سنگ صبور مشکلات باشند و با هر اتفاقی که به نظرشان ناخوشایند نمی آید، شانه خالی نکنند اما اختلافات عمیق، عقاید متضاد، عدم علاقه قلبی به یکدیگر و مواردی از این قبیل مشکلات کوچکی نیستند که با گذشت زمان مرتفع شوند یا در زندگی های امروز نادیده گرفته شوند. باید این واقعیت را پذیرفت که فرزندان ما در شرایط و روزگازی غیر از ما زندگی می کنند و بین دوران عشقی ما و دوران عشقی آن ها دست کم چندین دهه فاصله است.   

معیارهای ناگفته ازدواج

در ابتدا باید به فرزندان آموخت که معیارهای مهم و اساسی زندگی مشترک خود را دریابند. البته به این علت که فرزندان قبلا تجربه این چنینی نداشته و اطلاعات و آگاهی کافی در این زمینه ندارد، نمی توانند وجوه مختلف یک زندگی ایده آل را بشناسند و اهمیت یک به یک آن ها را درک کند. به همین خاطر لازم است تا والدین هرکدام در جای خود نکات مهم و اساسی یک زندگی مشترک را صادقانه،‌صریح و بدون کاستی برای آن ها متذکر شوند و مزایا و معایب هرکدام را به روشنی یادآور گردند تا فرزندشان با آگاهی نسبی بتواند معیارهای خود را تقویت و هدایت نماید.

برخی از نکاتی که در  زندگی زناشویی زمینه ساز یک زندگی ایده آل و لذت بخش است و بایدمورد توجه قرار بگیرد و بهتر است که جوانان به آن نظری داشته باشند، از این قرار است.

-       عدم اختلاف در عقاید مذهبی، فرهنگی و اجتماعی

-       تراز تحصیلی و شغلی(بستگی به سلایق زن و شوهر دارد ولی باید مورد توجه قرار بگیرد) البته در این مورد دختران بهتر است از نظر همسرشان در رابطه با فعالیت های اجتماعی و شغلی خود در زندگی مشترک آگاه شوند و در آن زمینه به توافق قطعی برسند.

-       تناسب اندام  و همچنین اهمیت به چاقی یا لاغری یکدیگر

-       تمایل داشتن به علاقه مندی های یکدیگر و پذیرفتن آنها

-       شخصیت و فرهنگ خانوادگی و نحوه تفکر و نگرش والدین همسر

-       انطباق برنامه های آینده و توافق در اجرای اهداف طرفین و تحمل عواقب آن. مثلا شاید دختری بعد از ازدواج قصد ادامه تحصیل دارد و همسر او در دوران نامزدی با این موضوع موافقت می کند اما با شروع زندگی مشترک،  شروط و محدودیت هایی را برای تحقق این موضوع قایل می شود. مانند این که از تحصیل او در شهرهای دیگر یا دانشکده های خاص جلوگیری می کند و یا از پرداخت هزینه آن خودداری می کند.

-       توافق در موعد فرزند داری

-       توقعات و خواسته های شخصی از یکدیگر

-       نوع تمایلات و توقعات جنسی

-       محدودیت ها و آزادیهایی که برای یکدیگر قایل می شوند.

-       چگونگی کنترل بحران و وضعیت های دشوار توسط طرف مقابل(که نیاز به بررسی و دقت، بدون اطلاع همسر دارد.)

-       میزان عصبانیت و چگونگی کنترل آن و اینکه عصبانیت وی منجر به چه اتفاقاتی خواهد شد.

-       عدالت و انصاف در رفتار و اعمال

-       اهمیت به حرام و حلال

-       رعایت قوانین و حقوق دیگران

-       میزان رعایت نکات اجتماعی و فرهنگی

-       میزان انعطاف پذیری از خود گذشتگی

-       میزان ظرفیت انتقاد پذیری و تغییر پذیری

-       میزان توجه و حرف شنوی از پیشنهاد و خواسته های طرف مقابل

-       پرستیژ و شخصیت رفتاری گفتاری

-       میزان منطق و درک قضایا

-       اهمیت به نظافت و پاکیزگی شخصی و عمومی

-       میزان اهمیت به وضعیت و پوشش ظاهری و نوع راه رفتن، نشستن و غذا خوردن

-       میزان صبر و تحمل و بردباری

-       نوع تصور و چگونگی رفتار در رابطه با خانواده همسر

-       میزان توجه به سلامت و رفاه همسر و خانواده

-       میزان تفاهم در مسایل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی

-       اهمیت به نحوه زندگی پدر و مادر وی. به این علت که فرزندان در زندگی زناشویی اغلب پدر و مادر و نزدیکان خود را الگو قرار می دهند توجه به زندگی نزدیکان وی خالی از لطف نیست .

 چگونگی برخور با مشکلات، میزان سازگاری و تصور در مورد طلاق و یا ادامه زندگی و دیدگاه آن ها در مورد طرف مقابل نکاتی است که ذهنیت فرد را تحت تاثیر خود قرار می دهد و لازم است که از آن ها شناخت کافی به دست آورد.

-       میزان و چگونگی ارتباط با جنس مخالف که این هم می تواند تحت تاثیر رفتار خانوادگی قرار بگیرد.

-       میزان شرم و حیا و احترام به دیگران

-       میزان حسادت ، خساست و تفکر اقتصادی و مدیریت بحران و آینده نگری هم از نکات مهم و قابل توجهی هستند که باید مورد بررسی قرار بگیرند.

امیر دشتکیان

چگونه ارتباط احساسی برقرار کنیم؟

    نظر

چگونه ارتباط احساسی برقرار کنیم؟

ارتباط احساسی چیست؟ گوش کنید، آیا نشانه هایی می بینید که بگویند می توانید با کسی رابطه برقرار کنید یا نه؟ چرا دست یافتن به سطح بالایی از امنیت احساسی با جنس مخالف اینقدر دشوار است؟  با مسائل و مشکلات مربوط به برقرار ارتباط احساسی آشنا شوید و ببینید چرا برقراری پیوند احساسی برای ساختن یک رابطه الزامی است.

تعریف ارتباط احساسی

هر فرد تعریف شخصی خود را از یک ارتباط احساسی دارد اما یک تعریف اصلی وجود دارد که برای همه مردم صدق می کند. ارتباط احساسی مجموعه ای از احساسات فردی است که کنار هم جمع می شود تا بین دو نفر پیوند برقرار کند. کلمه احساسی به معنی برانگیختن احساسات بسیار است. این احساسات می تواند عصبانیت، غم، لذت، عشق یا یکی از هزاران حسی باشد که انسانها تجربه می کنند. ارتباط یک پیوند است با فرد یا چیزی دیگر.

روابط بدون ارتباط احساسی

برای اینکه یک رابطه ساخته شده و قوی تر گردد، باید ارتباط احساسی حاصل شود. ممکن است شما با کسی که احساس قوی نسبت به او دارید یا عاشقش هستید در یک رابطه باشید. او، از طرف دیگر، با شما احساس دوری می کند و به ندرت درمورد احساساتش با شما صحبت می کند. این نوع روابط، روابط دوستانه یا زندگی کردن کنار یکدیگر یا برآورده کردن نیازهای جنسی است. بدون ارتباط احساسی قوی، چنین روابطی خیلی زود از هم پاشیده می شوند.

پیوندهای محکم

زوج هایی که سعی می کنند در حد توان درمورد همدیگر بیشتر بدانند رابطه ای احساسی بینشان ایجاد می شود. از طریق مکالمه از روی فکر و محبت، به پیچیدگی های درون همدیگر پی می برید. می فهمید که چه چیز موجب شادی طرفتان می شود، چه چیز او را عصبانی می کند، و چه چیز او را به اوج لذت  می رساند. او هم می فهمد که چه چیز اشک شما را در می آورد، چه چیزی باعث می شود لبخند بزنید، و چه چیز خسته تان میکند. هر کدام به ذات همدیگر پی می برید و نسبت به هم محبت و همدلی پیدا می کنید.

برای اینکه یک زوج بتوانند از لذت یک رابطه احساسی لذت ببرند، باید بتوانند اجازه دهند که کسی به آنها نزدیک شود. اینکه اجازه دهید کسی به رازها، دردها و لذت های درونی شما پی ببرد، کمی مخاطره آمیز است. ریسک کردن برای چنین چیزی نیازمند اطمینان و اعتماد است. وقتی به اعتماد حیانت شود، التیام یافتن از آن خیلی طول می کشد.

بدون داشتن یک رابطه احساسی قوی، راه به سمت عشق بسته است. وقتی آن ارتباط و وابستگی از بین می رود یا نادیده انگاشته می شود، عشق هم از میان می رود.

نشانه های ارتباط احساسی

بااینکه احساسات هر شخص متفاوت است، اما یک نشانه عمومی وجود دارد که نشان می دهد ارتباط احساسی بین دو نفر ایجاد شده است. نشانه حقیقی این است که هر دو نفر دیگری را به درون خود راه بدهند.

داستان های خنده دار از اتفاق هایی که سر کار افتاده برای هم تعریف می کنید و درمورد روزهایی که همه چیز برایتان بد بوده هم باز با طرفتان دردودل می کنید. هر دو شما دوست دارید که درمورد رویاهای کودکی و آرزوهای بزرگسالی خود با هم صحبت کنید. مکالمه بین شما خیلی راحت و سیال پیش می رود. زوجی که پیوند احساسی قوی با هم داشته باشند، حتی در سکوت هم احساس راحتی می کنند. می توانید بدون هیچ ترسی هر مسئله ای را با طرفتا در میان بگذارید.

اما یادتان باشد که جاذیه فیزیکی و ارتباط احساسی با هم تفاوت دارند. بااینکه ممکن است یکی به دیگری منجر شود اما جاذیه فیزیکی، احساسی سطحی است که می تواند راهی به سمت ارتباط احساسی و عشق باشد.

ازدواج و ارتباطات احساسی

اگر قرار است ازدواجی پایدار بماند، وجود ارتباط احساسی بین دو طرف الزامی است. وقتی دو طرف احساسات خود را با هم در میان نگذارند، ازدواج سخت و طاقت فرسا خواهد بود. آن زمان است که عصبانیت، خشم و اختلافات پدید می آید و فقدان اعتماد، زندگی زناشویی را دچار آشفتگی خواهد کرد.

اگر فکر می کنید ارتباط احساسی بین شما و همسرتان از بین رفته است، باید به دنبال دلیل آن باشید.

آیا گناه نابخشودنی هست که چنین فاصله ای را میان شما انداخته؟ شاید در عصبانیت چیزی گفته شده یا کاری انجام شده که منجر به درد جسمی و احساسی شده است. همین زمانهاست که انکار هم پیش می آید و همه چیز را برای ساختن دوباره آن پیوند احساسی سخت تر می کند.

چطور پیوند احساسی برقرار کنیم؟

 اگر سالمترین رابطه ممکن را می خواهید، باید بدانید که چطور یک پیوند احساسی عمیق و قوی بین خود و طرفتان ایجاد کنید. وقتی پیوند احساسی بین شما وجود داشته باشد، همه چیز دیگر آسانتر خواهد شد. در زیر به 7 نکته اشاره می کنیم که به شما کمک میکند پیوندی ناگسستنی بسازید.

1. بررسی طرف مورد نظر: باید بفهمید طرفتان به چه چیز نیاز دارد و از زندگی و از شما چه می خواهد. این یعنی وقتی حرف می زند به دقت به او گوش کنید. وقتی رازهایش را با شما قسمت می کند خوب توجه کرده و بعداً به عمق حرفهایش فکر کنید.

2. اعتماد: باید بین خودتان حس اعتماد ایجاد کنید. این ستون اساسی پیوند احساسی یک شبه ایجاد نمی شود. زمان می برد. باید اجازه دهید این اعتماد به طور طبیعی ایجاد شود.

3. حضور احساسی: هر دو شما باید از نظر احساسی در دسترس همدیگر باشید. اگر عقب بکشید و حرفهایتان را با طرفتان در میان نگذارید چنین پیوندی ایجاد نخواهد شد.

4. ابراز محبت: نباید برای نشان دادن مهر و محبت مشکلی داشته باشید اما زوج های ازدواج کرده که رابطه شان سرد شده باید تلاش کنند با هم مهربان باشند. صبحها که از خواب بیدار می شوید و شب ها که می خواهید بخوابید همدیگر را ببوسید. دست ها هم را بگیرید؛ همدیگر را در آغوش بگیرید و شعله های عشقتان را دوباره روشن کنید.

5. جنگ ملایم: در وسط دعوا و مشاجره، کلمات به راحتی از دهانتان بیرون می آیند. باید یاد بگیرید که ملایم دعوا کنید. اگر نمی دانید چطور می توانید از مشاور کمک بخواهید. یادتان باشد موقع دعوا کردن هیچوقت گذشته را پیش نکشید. در لحظه زندگی کنید و برای احساساتتان دلیل محکم بیاورید.

6. دنیا را در چشمان او ببینید: سعی کنید دنیا را آنطور که او می بیند ببینید تا بفهمید که واقعاً کیست. برای اینکار باید گاهاً به عقب بروید تا ببینید چرا او به آن طریق خاص عمل کرده است. ببینید نسبت به موقعیت های مختلف چطور واکنش می دهد و سعی کنید خودتان را جای او بگذارید. از او هم همین انتظار را داشته باشید.

7. غلبه بر موانع: زوج هایی که در ازدواج خود دچار مشکل شده اند باید قبل از ایجاد دوباره پیوند احساسی، مشکلات خود را حل کنند. به همراه هم هر مشکل را بررسی کنید و سعی کنید راه حل هایی برای آن پیدا کنید. وقتی بزرگترین موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتید، آنوقت می توانید پیوند احساسی فراموش شده تان را از نو بسازید.

پیوندهای احساسی پیچیده و بسیار فردی هستند اما رابطه را دگرگون می کنند. بدون ایجد ارتباط احساسی قوی، رابطه از یک دوستی ساده پیشروی نخواهد کرد. ماندن در رابطه ای که پیوند احساسی در آن وجود ندارد باعث می شود طرفین احساس کنند که چیزی گم کرده اند: زنجیر محکمی که دو نفر را به هم وصل می کند و عشقی ماندگار.

آیا از نظر احساسی در دسترس نیستید؟

آیا شما هم جزء آندسته از زن های نادر ایرانی هستید که از نظر احساسی در دسترس نیستید و هر بار که مردی به شما نزدیک می شود و می خواهد رابطه ای آغاز کند، دچار مشکل می شوید؟ برخلاف نظر عموم، همه ما گهگاه دچار این مشکل می شویم اما باید ببینیم این مشکل تا چه حد در ما قوی است.