همچو پروانه ، پیله را بشکاف!
پیلهای از درخت بر زمین افتاد. روزنهای در این پیله پیدا بود؛ روزنهای که به پنجرهای میمانست. موجودی به نام «کرم کوچک ابریشم»، که تمام عمر، قفس بافته بود، اینک به فکر پریدن بود. کرم کوچک ابریشم، که اینک با اعتماد به بالهای خویش، بیترس و تردید، پیله را میکاوید، چشم خود را به خورشید دوخت و لبخندی زد. نور، نخستین چیزی بود که او میدید. پنجرهی پیله گشوده شد و چیزی به نام «پروانه» از آن بیرون خزید.
پروانه، که تازه به دنیای قشنگ ما پا گذاشته بود، خزیدن را میدانست، اما پریدن را نه. خورشید، گرم و روشن و مهربان، نفس خود را بر بالهای پروانه دمید. بالها، آهسته از هم باز شدند. رنگینکمانی نهفته بود در آن بالها. بالها باز شدند و پروانه بوسهای نشاند بر گونهی خورشید. آنگاه، پروانه پرید. نسیم نوازشگر، بازی میکرد با بالهای پروانه. آه، موسیقیِ باد و رقص برگها در باد، چه دلنشین بود برای پروانه. زندگی در نگاه پروانهای که میپرید، دلنشین و زیبا بود. پروانه به یاد آورد که در پیله از اینهمه زیبایی خبری نبود و خوشحال شد که از پیله بیرون آمده است.
پروانه، بیش از هر چیز، خشنود بود که دشواریهای پیله را تحمل کرده تا امکانات لازم را برای پریدن فراهم کند. پروانه شاد بود از اینکه تسلیم یأس و ناامیدی نشده بود. اینک، از آن دلتنگی و تنگنا خبری نبود. اینک از پیله اثری نبود. پروانه بود و یک رنگینکمان. پروانه بود و یک آسمان پریدن. پروانه بود و روز و خورشید. پروانه بود و شب و ماه و یک آسمان ستاره.
دشواریهای زندگی، اگر ما را نابود و ناامید نکنند، بیتردید، گامهای ما را برای پیمودن راه بلند زندگی استوارتر میسازند. دشواریهای زندگی، تجربهاند، تجربهای که ما را به کار میآید. تجربهها درسهایی هستند که ما آنها را با همهی وجود خویش فرا میگیریم. دشواریهای زندگی، مانع نیستند. مانع، نگاه غلط ما به زندگی و دشواریهای آن است. «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.»
هر گامی که امیدوارانه برمیداریم، بستر تولد دوبارهی ما میشود. ما با تولدهای نو به نوی خویش، مدام دنیا را از نو میبینیم، مدام دنیا را، در نگاه خویش، از نو میآفرینیم. پس نترسیم از دشواریها، به استقبال زندگی برویم، که آمیزهایست از فرازها و نشیبها، غمها و شادیها، اشکها و لبخندها، حوادث تلخ و شیرین، بیماری و سلامت، مرگ و تولد.
از روی موانع بپریم و بدینسان، جهشهای بلندتر را تجربه کنیم. موانع، زمینهساز تجربهی جهشهای بلندند. ما به موانع محتاجیم. مسألهها، ذهن ما را به چالش میکشند و به ما قدرت حلّ مسألهها را میبخشند. ما به مسألهها محتاجیم. وقتی دستِ نیازی به سوی ما دراز میشود، ما سخاوت را تجربه میکنیم. دیگری، فرصتیست برای ما که عشق تجربه کنیم و نجوا و گفتوگو را. ما به دیگران محتاجیم. به جای آنکه بگریزیم از دشواریها، موانع، مسألهها، نیازها و دیگران، بهتر است به استقبال آنها برویم. در زندگی شاید به همهی خواستههای خود نرسیم، اما بیتردید، به همهی آنچه که نیاز داریم خواهیم رسید. خدا هست، پس جای نگرانی نیست. ما هم، همچون آن کرم کوچک ابریشم، باید پنجرهی پیلهی ترس و تنهاییمان را باز کنیم به روی زندگی، بیرون بیاییم و پرواز کنیم.
منبع: موفقیت وشادکامی