سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی با عشق

نشون بده درکم میکنی؟

    نظر

 

متین تازه رسیده بود خونه .پرستو رو صدا کرد اما جوابی نیومد . رفت سمت اتاق خواب . در اتاق رو باز کرد.پرستو گوشه ی تخت سرشو گذاشته بود رو دفتر خاطراتش وخوابش برده بود .کمی خم شد تا صورت همسرشو ببینه. رد پای اشک  روی صورت پرستو دیده میشد.

متین دلش طاقت نیاورد پرستو رو صدا کرد:

پرستو؟پرستو خانوم؟خانومی؟بلند شو منم!

پرستو از خواب بلند شد ، یکم چشماشو مالید و گفت :سلام

متین:چقدر گریه کردی که اینطور صدات گرفته؟چی شده پرستو؟نچ نج چشماشو نگاه!چی شده؟

پرستو بغض کرد .

-:هیچی

متین:هنوز نفهمیدی استعدادی تو دروغگویی نداری خانوم؟

پرستو لبخند تلخی زد و گفت :چیزی نیست برم شام و گرم کنم.

متین دستشو گرفت و اونوروی تخت نشوند.

متین:حالا بگو چی شده؟

پرستو:هیچی به خدا دلم گرفته همین؟

متینژرستو دیگه نتونست تاب بیاره و چیزی نگه.

پرستو:دفترهای خاطرات قدیممو پیدا کردم .وقتی داشتم میخوندم( بغض پرستو ترکید.)دلم واسه خودم سوخت متین.دلم گرفت همین!

پرستو سرشو گذاشت رو زانوی همسرش و گریه کرد بی اغراق 20 دقیقه ای گذشت.کمی که آرامتر شد متین به حرف اومد.

متین:میخوای یه قرص خواب بخوری خوابت ببره؟

پرستو:نه حوصله ی خوابیدن ندارم اصلا خوابم نمیاد متین

متین:خوب حوصله داری بریم بیرون؟

پرستو نا خودآگاه خندش گرفت و گفت:الآن ساعت 12 شبه نکنه تو هم مثل من خل شدی؟

متین خندید : فکر کن امممممممممم آره خل شدم حالا با این خل و چل میای بریم بیرون؟

پرستو:آخه کجا پسر این وقت شب؟

متین:نمیدونم .خیابونا رو که میتونیم متر کنیم نمیتونیم؟اصلا بریم امامزاده صالح .چی میگی؟بریم؟

پرستو به متین نگاه کرد و لبخندی زد که متین رضایتش رو فهمید .

متین تازه از سر کار اومده بود خسته و کوفته .حتی لباساشو هم در نیاورده بود که دوباره تصمیم گرفت برهی بیرون به خاطر همسرش و زندگیش.میتونست اینکارو نکنه میتونست شامشو بخوره و با حرف پرستو رو آروم کنه میتونست از استراحتش نگذره اما از خودش و استراحتش گذشت تا به پرستو بفهمونه اگه یه عمر تو عذابی کشیدی که من کنارت نبودم حالا حاضرم از استراحتم بزنم برای آرامش تو.شاید راه های دیگری هم بود که پرستو رو آروم میکرد اما کسی که خودش ناراحته توقع همراهی دیگران رو بیشتر از هر زمان دیگه ای داره و اینکه ببینه کسی هست که برای اون از خودش بگذره؟یا نه همه پی خودخواهی های خودشونن؟یه کم فکر کنیم .به خودمون به همسرمون و به زندگی و شادیهایی که میتونیم بوجودشون بیاریم!!