خیال یاد تو
صدای ساز تو هر روز در گوش فلک میپیچد و من مست و مدهوش تو میگردم.
صدای آبی باران این نغمه، دل انگیز شبان ماه آویز زمستان است.
پرستو ها که بیتاب ترنم های باران بهاری میشوند و نغمه میسازند
دل من بی غرض دست خیالت را به دستش میفشارد باز
میبازد دل و جان میسپارد از سر شوقی که می داند که آن یار هزاران یاد میاید
تمام عشق من ای خاطر زیبای بارانی بیا اینجا کسی دستش به ساز و نغمه ای در دل
توان خواندنش رفته ولیکن نغمه ها جاریست در چشمان شبگونش!
همه تنهایی خود میستایند و من اینجا بودن با تو به یک ثانیه تنهایی نخواهم داد
نگاهم مانده بر راهت تو ای سودای بیتابی که از ان دور دست خوابها میتازی و میایی و این نغمه میخوانی
که دست من پر از گلهای نیلوفر پر از یاس و رز محشی برای هر دل پاکی که پاکی عرضه میدارد!
پرستو ها که بر سر شان تو آرام میگیرند برایم بارها گفتند که آرامش همان سر دل آرام دریایی است
که هر جای دل دریا پر از گلهای مروارید پر از جان مایه ی مهر است و زیبایی
من آنجا رفته ام اما دوباره حیف می آمد که دستم را درون آب دریای دلت رقصانم و
امواج دست من دل نازک دل مرجان دریا را بیازارد (تقدیم به طاهره ی عزیزم)
ببین هر جمله هر نغمه خودش جاری کاغذ میشود میبارد و میشیند اینجا با قلم ارام
هنوز این جمع جبری دلم بی پاسخ یک نا مساوی نگاهت مانده
وجذر خیالت بارها چندین برابر عشق را در ذهن من تصویر میسازد.
اگر من خاطرت را بر دل پروین و حوت و آسمان شب نشانم باز میدانم
که با صد پاره آتش گون ستاره باز میگردد.
عجب حس عجیبی دارد این شیرین صدای مهر
عجب اعجازمیدارد تمام لحظه ها را
با صدایی که فقط دلها برایش اشنا هستند
همه درس است و بی تابی همه عشق است و بی خوابی
تمام مهر من صد پاره کاغذ میشود این جوهر بی باک یک نغمه ز صد اواز ساز من
نمیدانم که اصلا حرفهایم را تو میفهمی ؟
نمیدانم کسی میفهمد این نغمه و یا ممنوع میدارد خیالم را؟ خیال پاک و نابم را
خدایا شاهدم باش و تمام شعر هایم را بری کن از خیال لحظه ای بدخواستن ،بد بینی و بد فکری شیطان
که میدانم خودت سوگند میداری به این پاکی هر واژه
خدایا اخرین سطرم دعایی میکنم بشنو
خدایا هر چه دل بیتاب تنهایی است خودت یارش شو و یار دلش را زود پیدا کن!!!
شعر از:پرستو متین(نویسنده ی وبلاگ)